غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد