میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی