ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...