شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!