شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی