غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها