ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت