مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست