امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی