رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز