ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست