خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است