داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
چه گویمت که چها کرد در نبرد، حسین؟
فقط خداست که داند چهکار کرد حسین
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟