شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است