او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟