ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم