بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
ای بستۀ تن! تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
انگار پی نان و نوایید شما
چون مردم کوفه بیوفایید شما
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن