عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل
تیغ آن چنان زدند که لرزید جبرئیل
جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
سر زد ز شرق معركه، آن تیغ گرمْسیر
عشق غیور بود و برآمد به نفی غیر