روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا