تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است