مگر در ساعت رفتن دلم جا مانده بود اینجا؟
که از پی کفشدارانش مرا خواندند زود اینجا
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است