سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم