ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد