ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...