تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست