ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند