شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است