خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست