میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی