ای صبح که خورشید به شام تو گریست
آفاق به پاس احترام تو گریست
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند
روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
با نگاه روشنت پلک سحر وا میشود
تا تبسم میکنی خورشید پیدا میشود