ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام