ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را