موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...