ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من