به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من