ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند