روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت