دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت