بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
چند روزیست فقط ابر بهاری شب و روز
ابر گریانی و جز اشک نداری شب و روز