ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت
سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
و انسان هرچه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
زمین با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد