ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم!
هفته، مجال هفت قدم مهربانی است
شنبه شروع همدلی و همزبانی است
دنیای بی نگاه تو تاریک و مبهم است
بیتو تمام زندگی ما جهنم است!
باز این چه شورش است، مگر محشر آمده
خورشید سر برهنه به صحرا در آمده
پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد