ماه رمضان دیده به ما دوخته است
ماهی که چراغ رحمت افروخته است
امشب از محراب خون، شوق سفر دارد علی
خلوتی خوش با خدا، شب تا سحر دارد علی
گویند حریم کعبه، در داشته است
از «سیزده رجب» خبر داشته است
شنیدم رهنوردان محبت
شدند آیینهگردان محبت
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد
غدیر، خاطری از گل شکفتهتر دارد
غدیر، یک چمن آلاله زیر پر دارد
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا
جلوهگر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر
نمازی خواندهام در بارش یکریز ترتیلش
فدای عطر حوّل حالنای سال تحویلش
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
شور بهپا میکند، خون تو در هر مقام
میشکنم بیصدا، در خود هر صبح و شام
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»