مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
ماه رمضان دیده به ما دوخته است
ماهی که چراغ رحمت افروخته است
امشب از محراب خون، شوق سفر دارد علی
خلوتی خوش با خدا، شب تا سحر دارد علی
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
گویند حریم کعبه، در داشته است
از «سیزده رجب» خبر داشته است
شنیدم رهنوردان محبت
شدند آیینهگردان محبت
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
غدیر، خاطری از گل شکفتهتر دارد
غدیر، یک چمن آلاله زیر پر دارد
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
جلوهگر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خمّ ولایت می به مینا در غدیر
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود
تو را تا دیدهام محو جمال کبریا دیدم
تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
علی آن صبح صادق، آن شب قدر
علی شرح «اَلَم نَشرَح لَک صَدر»