سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد