گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
چون دید فراز نی سرش را خورشید
بر خاک تن مطهرّش را خورشید
اگرچه داد به راهِ خدای خود سر را
شکست حنجر او خنجر ستمگر را