آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
با جان و دل آورده اگر آوردهست
خورشید دو تا قرص قمر آوردهست
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
آن کشته که دین زنده به نامش باشد
پاینده نماز از قیامش باشد
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين