تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت
سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
و انسان هرچه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
زمین با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود