چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته