چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته