ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
این لحظهها قیامت عظمای چیستند؟
چون آیههای واقعه هستند و نیستند؟
رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
خاک، لبتشنۀ باران فراگیر دعایت
پلک بر هم نزند باد صبا جز به هوایت
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته